خاطرات خنده دار
 
علمی-سرگرمی

خاطرات خنده دار


 

 

 

امـــــروز امتحان ریاضــــی داشتیم (میان ترم)
نشـــستیم سر جلـــسه ،
منم هیچی نخونده بودم و اســـترس داشتم
برگه هــــا رو دادند و شروع به نوشــــتن کردم ...
چند دقیقه بعــــد بغل دســــتیم برگه حضور و غیاب امتحان رو داد بهـــــــم
دیـــــدم خودش اســـمش رو نوشــــته و یه شماره که اولــــش 911 بــود
منم اســــــم و شــــمارمو ایرانسلمو نوشـــــتم و دادم به دختر بغل دستیم
اونم هــــم نوشت و دوباره برگــــه رو برگردوند و گفت : اوســــکل ، شماره دانشجوییت رو بنویس نه شماره موبایلت رو :)))
مارو میگی :|
اون :؟
کارت دانشجویی :|
ایرانسل :|

 

 

 

امـــروز ســر کلاس استــادمون برگشــت مارو نصیــحت کنه!
گف زمــانه مــا کــه دانــشـگاها اینجـــوری نبود!
منم اومدم حرفشــــو تایید کنم گفتــــم: بععععله استاد زمان شما دانشگاه ها سیاه سفید بودن! :دی
مرتیکه زد حذفم کـــــــــرد :|
عاخه اســـتادم اینقدر بی جنبــــه!
همــــون باس تیکه بندازم تاییدشــــون کنم همینجوری میــــشه! :|

 

 

یادش به خیر یه روزی موتور داشتم و موتورسوار بودم
هععععی ، هیچ چاله ای نبود که از دست من فرار کنه و دلاورانه با موتور فتحش می کردم:))))
تایر موتور از حالت گرد به مربع تبدیل شده بود از بسکه میرفتم تو چاله هاD:
ینی یه همچین دست فرمونی داشتم منD:

 

بـه مامانم میگم : یه سوال کنم راستشو میگی ؟
میگه آره
گفتم : منو از پرورشگاه آوردین یا سر خیابون پیدا کردین؟
میگه : خفه شو جز جیگر گرفته! الهی زیر گِـل بری راحت شم از دستت! الهی سرب داغ بریزن تو حلقت دیگه از این حرقا نزنی
من :|
ماهی ها :((((((((
سازمان حمایت از آبزیان :((((((((
یونیسف :)))))))
من که میدونم منو از تو جوب پیدا کردن بقران انقدر بهم برخورد که میخوام
برم خواننده شم فعلنم دنبال اسپانسر واسه اهنگام میگردم :|:|:|

 

یادمه بچه که بودیم خونه عمه مون کنار ریل قطار بود هروقت میرفتیم خونه شون من و خواهرم و دختر و پسرعمه م میرفتیم و برا قطار باری دست تکون میدادیم.

 


 
 

یه بار کتریو آب کردم که بزارم رو گاز اما انقد فکرم مشغول بود که در یخچال باز کردن و دنبال یه جایی میگشتم که کترو بچپونم توش اما هر کاری کردم کتریه هیچ جا جا نمیشد بعد یه دفعه به خودم امدم که چرا حالا کترو میخوام تو یخچال بزارم.



 
 

 

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺮﻓﺘﯿﻢ
ﻭﺍﻣﯿﺴﺖﺍﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺻﺎﺣﺒﺨﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﻗﺪﻡ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﺵ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ!
ﺍﻭﻧﻢ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺭﻭ ﺯﺩﻩ ﺍﻻﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﺍﯾﻨﺎ ﻧﯿﺴﺘﻦ!!
ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻔﻮﻟﯿﺖ ﻋﻠﻢ ﻓﯿﺰﯾﮑﻤﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ 

 

 

تابستونا که دیدید زاد و ولد گنجشکا زیاد میشه..
خلاصه یه بچه گنجشک دیدم تو بالکن خونمون افتاده ولی دیگه پر و بالش در اومده بود منم فک کردم تو پرواز کردن افتاده اینجا و دلم براش سوخت و گفتم بذار پروازش بدم بره دنبال کارش:)))
خلاصه انداختمش تو هوا و همینجوری مستقیم خورد کف زمین و تبدیل به کتلت شد:-))
همون موقع یه گربه هم اومد زدش تو رگ:-))
بعدا بود که فهمیدم لونشون گوشه بالک خونمون بوده و از اونجا افتاده پایین:lll

 

 

اعتراف میکنم یه بار داشتم یه صحنه رو واسه عموم تعریف میکردم با کلی زوق و شوق گفتم عمو نبودی ببینی راننده چه سرقتی گرفت!!! (سبقتو فک میکردم سرقته !!!)

 


 
 
 

هر وقت گوشيم تو خونه گم ميشه كلاس دارم و ديرم شده و از همه بدتر گوشيم سايلنت
و اون موقعست كه با خودم ميگم كاش دستم ميشكست و سايلنتش نميكردم 
 

 

یه روز با دوستام تو حیاط دانشگامون نشسته بودیم،داشتم داستان یه کتاب که تازه خونده بودم رو واسشون تعریف میکردم.
یه پسره نشسته بود روبرومون،گوشاشم گذاشته بود کنار ما ببینه چی میگیم.
حرصم گرفت بهش گفتم خیلی دور نشستی،بیا نزدیکتر قشنگ صدام بهت برسه.
از جاش پاشد،گفتم ایول ضایش کردم.
یدفه دیدم اومد نشست کنارم،انقد شکه شدم حرفم یادم رفت،یدفه برگشته میگه زود باش بقیشو بگو،کلاس دارم میخوام برم.
من: O_O
الان هروقت منو میبینه میگه کتاب جدید نخوندی واسم تعریف کنی!!!!!!!!!



نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

سارا
ساعت19:23---18 آذر 1391
اوه اوه.چقد نظر.چشمم کف پات خسته شدم از بس نظر خوندم.دو تا دستت با هم زیر سرم.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 13:16
y.rtanha

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید دوستان لطفانظرهم بدین ممنون
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی-سرگرمی و آدرس space7.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 11757
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->